دلم میخواد بگم گوشیم خورد! اما میگم نباشه چه کنم!

ساخت وبلاگ

چند وقتیه یا باید فعالیت بدنی داشته باشم یا باید مدام سرم رو بکنم توو گوشی تا بتونم بخودم آرامش بدم!!

متنفرم از اینکه سرم توو گوشی باشه ولی تنها چیزیه که مغزمو تعطیل میکنه

منتظرم و این انتظار لحظه به لحظه بیشتر میشه و من ناخواسته رو میارم به گوشی حتی رمان هم نمیتونه منو متمرکز کنه و مجبورم کنه بخونمش!

خدا کنه جواب این انتظارها خبر خوش باشه... خبری که منو به تکاپو وا داره به یکم رسیدن به یکم آرامش قلب

هر چی میخوام آرزو و توقع چیزی نداشته باشم و یه زندگی سر دلی بگذرونم و بره، نمیتونم! یه زندگیِ هر چه پیش آمد خوش آمد...

عجیبم توو دور و بری هام! از خودم همش انتظار دارم و از هیچکس انتظار ندارم و باقی آدمهایی که از بقیه انتظار دارن برام عجیبه! کاش بار همه نرسیدن ها و نشدن هام رو مینداختم گردن یکی! راااحت شروع میکردم به غر زدن و خودمو تخلیه کردن مثه کاری که الان داداش بزرگه مدتیه میکنه.... قشنگ خودشو زده به بی توجهی به همه و هرکسی ام بهش معترض میشه شروع میکنه به گفتن: شما هیچ کاری برام نکردید و نمیکنید و همش خودم ساختم و خودم کردم و ...بعدم اخمها توو هم و میره پی رفیق بازی و باشگاه و کار و همه اش هر چی خودش بخواد..البته من هر چی از دوستام میشنوم ظاهرا همه پسرا همه عمر ارث پدرشون رو طلبکارن (واقعا از آقایونی که میخونن عذر میخوام)

در کل بگذریم امیدوارم جواب انتظارهام خوب پیش بره بقول یکی انگار نمیشه برای ما تیرماهی ها یه کار راحت انجام بشه!

خدایا یاریم کن.. امیدوارم به همونی که میدونی. ناامیدم نمیکنی، میدونم! اما چه کنم نگرانم امدم...

ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 2:00