امدم

ساخت وبلاگ
تعریف میکنه که مهندس اتاق بغلی گفته: این دوتا خانم که همکارت هستند چقدر خانم های آرام و مظلومی هستند و در ادامه میگه:بهش گفتم نههه اینجوریم نیستن و من همینجور که دستهام رو کیبورد هست با یه لبخند شاکی و چشم های گرد به سمتش برگشتم و بهش چشم دوختم خنده اش گرفته و میگه خب خانم مهندس شماااا مظلومید؟! پشت چشم نازک میکنم و با همون لبخند رو لبم سرم رو روی سیستمم برمیگردونم و میگم: ستمکار که شما هستید ولی ما ستمدیده نیستم بلند میخنده و با ته لهجه ای لُری ميگه: عجبا... در ادامه: بخدا شما یه جوری وانمود کردید هرکس توو اداره منو میبینه همش میگه اینا چقد مظلوم هستن و ... انگار اینجا من ستمگرم من: آهان یعنی خوبی ما رو بگن شما بد میشی؟ و همچنان این بحث و کَل کَل ها روز ما رو پر میکنه. امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:56

أَعُوذُ بالله مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 17:11

سالهاست هر بار استخر میرفتم با خودم میگفتم: امروز حالش نیس کرال تمرین کنم بزار بار بعددو بار قبل که مسا.بقه رفتم، توو رده سنی ام دو نفر بودیم... من عهده دار قورباغه و کرال پشت میشدم و نفر دیگه عهده دار کرال و پروانه...اینبار پروانه حذف شد و گفتن از هر رده سنی فقط یک نفر امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1402 ساعت: 19:44

باسلاماگر حال بنده را جویا باشید، ملالی نیست جز دوری شما امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1402 ساعت: 19:44

اینم از تابستان هزار و چهارصد و دو.... علی الحساب قصد آپدیت کردن این وبلاگ را ندارم شاید هیچوقت آپدیت نشه. خدانگهدار. امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1402 ساعت: 19:44

از اولش که برای رکوردگیری رفتیم... منو یه نفر که اسمشو میزارم زی زی؛ با هم مساوی میشدیم تقریبا..بعد گفتن اینجوری نمیشه یک هفته بیاید تمرین و دوباره رکورد میگیریم.... رفتیم و دوباره گرفتن و باز مساوی بودیم که همه اشم زی زی میگفت: نه من حال نداشتم ال بودم و بل بودم واگرنه خیلی بهتر میرم و کلا توو گوش مربی پِچ پِچ میکردتا یک هفته من بدلیل عادت ماهانه نرفتم... وقتی برگشتم اینا گفتن آره میخواستیم اسم زی زی رو رد کنیم و گفتیم تو نمیای و ...!!!!!اینبار رکورد دادیم و من توو قورباغه ۴ ثانیه جلو افتادم اون توو کرال ۲ ثانیه جلو افتاد(شنا صدم ثانیه ام تاثیرگذاره)باز زی زی گفت: من پام گرفته که اونم عقب افتادمبعد مربی گفت اسم زی زی رو رد میکنیم چون اون خیلی داره تلاش میکنهپرسیدم: تلاشش توو چیه که من ندارم؟گفت: اومده و هزینه کرده و کلاس خصوصی برداشته (واقعیته که هر چی شما هزینه کنی هم بهتر میشی هم بیشتر به چشم میای و اینکه این خانم از این مدلاس که با حرف و دور مربی رو گرفتن کار خودش رو جلو میبره قضاوتمم فقط در این باب نیس ماها دفعه دوم توو مسابقات هست با هم میفتیم)که من گفتم: نه این حرفتون عادلانه نیست! گفتن: چه کنیم؟گفتم: قرعه بندازید...(دیگه تایم رکوردگیری ام تموم شده بود و باید نفرات رو به تهر.ان اعلام میکردن و اداره پشت سرشون گذاشته بود که نهایت نمیتونید انتخاب کنید این رده سنی تون حذف میشه..)القصه که گفتن باشه قرعه میندازیم، انداختن اسم من دراومد... و من خیلی ریلکس گفتم: حق به حق دار رسید امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 2:00

چند وقتیه یا باید فعالیت بدنی داشته باشم یا باید مدام سرم رو بکنم توو گوشی تا بتونم بخودم آرامش بدم!!متنفرم از اینکه سرم توو گوشی باشه ولی تنها چیزیه که مغزمو تعطیل میکنهمنتظرم و این انتظار لحظه به لحظه بیشتر میشه و من ناخواسته رو میارم به گوشی حتی رمان هم نمیتونه منو متمرکز کنه و مجبورم کنه بخونمش!خدا کنه جواب این انتظارها خبر خوش باشه... خبری که منو به تکاپو وا داره به یکم رسیدن به یکم آرامش قلبهر چی میخوام آرزو و توقع چیزی نداشته باشم و یه زندگی سر دلی بگذرونم و بره، نمیتونم! یه زندگیِ هر چه پیش آمد خوش آمد...عجیبم توو دور و بری هام! از خودم همش انتظار دارم و از هیچکس انتظار ندارم و باقی آدمهایی که از بقیه انتظار دارن برام عجیبه! کاش بار همه نرسیدن ها و نشدن هام رو مینداختم گردن یکی! راااحت شروع میکردم به غر زدن و خودمو تخلیه کردن مثه کاری که الان داداش بزرگه مدتیه میکنه.... قشنگ خودشو زده به بی توجهی به همه و هرکسی ام بهش معترض میشه شروع میکنه به گفتن: شما هیچ کاری برام نکردید و نمیکنید و همش خودم ساختم و خودم کردم و ...بعدم اخمها توو هم و میره پی رفیق بازی و باشگاه و کار و همه اش هر چی خودش بخواد..البته من هر چی از دوستام میشنوم ظاهرا همه پسرا همه عمر ارث پدرشون رو طلبکارن (واقعا از آقایونی که میخونن عذر میخوام)در کل بگذریم امیدوارم جواب انتظارهام خوب پیش بره بقول یکی انگار نمیشه برای ما تیرماهی ها یه کار راحت انجام بشه!خدایا یاریم کن.. امیدوارم به همونی که میدونی. ناامیدم نمیکنی، میدونم! اما چه کنم نگرانم امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 2:00

دوباره حرف رو کشونده سمت اون دخترک.... . . (رمز همون قبلی) امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 2:00

دیگه داره دو ماه میشه که با داداش بزرگه در ناراحتی و ناراحتی به سر میبریم... قضیه از این قرار بود ک من میدیدم ناراحته و مرتبم سر توو گوشی هست و خب ما دنبال کیس مناسب براش بودیم یه شب اومدم و فردی رو که مربی ورزشم بهم معرفی کرده بود رو عنوان کنم که یکباره به من پرخاش کرد که من کی گفته این مدلی میخوام! منم حسابی جا خوردم و بعد توو آرامش بهش گفتم: خب اگر کسی رو دوس داری و میخوای به خانواده بگو و برو جلو... امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 74 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 2:06

سلامآمدم از نظرات همتون در پست قبل تشکر کنم چه اونهایی که تند گفتن چه اونهایی که با شناختی که از من و خانوادم داشتن محترمانه نظراتشون رو گفتن و چه مهربون هایی که با محبت و احترام نظر خصوصی گذاشتن. متشکرم.در ضمن متاسفم که نتونستم رمز رو به غیر وبلاگی ها بدم.. اما بیاید یه چیزم یاد بگیریم وقتی مطلبی رو کامل نخوندیم و ندیدیم لااقل با طرف مقابل بد حرف نزنیم.... یاد بگیریم یک حرف رو میشه با هزار زبون زد.... بقولی با حتی حرف میشه مار رو از لونه اش بیرون کشید!من اول از همه خواهان دوستی و محبت و آرامش بین خانواده ام هستم چون حالِ خوب و سرمایه ای هست که غریب و آشنا حتی وقتی از دور نظاره میکنند، لذت میبرند دیگه چه برسه به خودمون کنارِ هم امدم...ادامه مطلب
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 53 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 2:06